اوایل بهمن امسال مردی به دادسرای جنایی تهران رفت تا از 2 مامور قلابی شکایت کند. این مرد که مدعی بود متهمان از چند روز قبل به بهانههای مختلف از او اخاذی میکنند، در تشریح ماجرا به قاضی پرونده گفت: من در یک آموزشگاه خصوصی مشغول به کار هستم. مدتی قبل، بهدلیل اینکه یکی از شاگردان آموزشگاه به نام نیما، نمراتش افت کرده بود با مادرش تماس گرفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم.
با این حال تغییری در نمرات این دانشآموز بهوجود نیامد تا اینکه چند روز قبل مردی با من تماس گرفت و خودش را از اقوام نیما معرفی کرد. این مرد سپس از تماس من با مادر نیما شکایت کرد و گفت که من مزاحم این زن شدهام. از آنجا که تصور میکردم مرد ناشناس دچار سوءتفاهم شده، تصمیم گرفتم موضوع درس نخواندن نیما را برای او توضیح دهم. به همین دلیل از وی خواستم به دبستان بیاید اما او گفت که بهتر است در جای دیگری همدیگر را ببینیم.
شاکی ادامه داد: روز بعد برای توضیح دادن ماجرا به مرد ناشناس به محل قرار در بزرگراه رسالت رفتم. زمانی که در آنجا منتظر این مرد بودم، 2 جوان نزد من آمدند و خودشان را مامور معرفی کردند. یکی از آنها به دستهایم دستبند زد و مجبورم کرد روی صندلی عقب بنشینم. دیگری هم پشت فرمان نشست و ماشین به راه افتاد. در بین راه، جوانی که کنار من نشسته بود و اسلحه در دست داشت، مدعی شد که از اقوام نیماست. بعد ادعا کرد که به خاطر ایجاد مزاحمت برای مادر این پسربچه، حکم دستگیری و توقیف خودروام صادر شده است. من که حسابی گیج شده بودم، خواستم به او توضیح دهم که دچار سوءتفاهم شده اما وی با تهدید اسلحه مجبورم کرد تعدادی کاغذ سفید را امضاء کنم. در همین هنگام، خودرو وارد پارکینگی در شرق تهران شد و مرد جوان و همدستش گفتند که باید همراه آنها به دادسرا بروم.
مرد جوان افزود: من که ترسیده بودم به آنها التماس کردم که رهایم کنند و آنها نیز بعد از دریافت مبلغی، گفتند که میتوانم تا زمان رسیدگی به پروندهام در دادگاه آزاد باشم.
مردان جوان بعد از آن هر روز به بهانههای مختلف از جمله رفع توقیف خودروام با من تماس میگرفتند و مبالغ مختلفی مطالبه میکردند. من هم این مبالغ را به آنها پرداخت میکردم تا اینکه یک روز وقتی به پارکینگ رفتم تا ماشینم را پس بگیرم، متوجه شدم که از آن خبری نیست. این بود که تصمیم گرفتم از مردان جوان شکایت کنم.
بعد از اظهارات شاکی، پرونده در اختیار کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و ماموران متوجه شدند هیچگونه دستور قضایی برای توقیف خودروی شاکی صادر نشده است. ماموران که حدس میزدند مربی جوان در دام 2 مامور قلابی گرفتار شده، برای شناسایی متهمان، مادر نیما را به اداره آگاهی احضار کردند. این زن وقتی در جریان اخاذی از مربی جوان قرار گرفت، مدعی شد که یکی از متهمان احتمالا مردی به نام شهرام است که از اقوام او به شمار میرود.
با اظهارات این زن، شهرام دستگیر و در بازرسی خانهاش خودروی مالباخته کشف شد. مرد جوان در بازجوییها گفت: یک روز که برای میهمانی به خانه مادر نیما رفته بودیم، مربی آموزشگاه با او تماس گرفت تا درباره وضعیت درسی نیما حرف بزند. همانجا فکری به ذهنم رسید و چند دقیقه بعد، مخفیانه گوشی مادر نیما را برداشتم و شماره معلم را یادداشت کردم. بعد با همدستی یکی از دوستانم به نام مهران، تصمیم گرفتیم خودمان را مامور جا زده و به بهانه ایجاد مزاحمت، اخاذی کنیم. بعد از اعترافات متهم، همدست او نیز دستگیر و در بازرسی خانهاش یک قبضه سلاح کمری، یک کلت قلابی، بیسیم، دستبند و چند دست لباس نظامی کشف و ضبط شد.
سرهنگ حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با بیان این خبر گفت: از آنجا که احتمال میرود متهمان با معرفی خود بهعنوان مامور از افراد دیگری هم اخاذی و کلاهبرداری کرده باشند، تحقیقات درخصوص کشف دیگر جرایم احتمالی آنها ادامه دارد.